مدرسه ابر قهرمان ها🆚مدرسه ابر شرور ها p10
سلام برید ادامه😐
از زبان راشل...
شب که همه رفتیم بخوابیم منو کلارا هم رفتیم کلبه خودمون
راشل: هوس شکلات کردم یاح 😈😁
کلارا: دست به شکلاتای من نمیزنی بگیر بخواب 😐🔪
راشل: عه ضد حال :/
(ذهن کلارا: میره میخوابه خودم می خورمشون یوهاها *خنده شیطانی)
رفتم توی اتاقم مگه دنیا به آخر رسیده باش من حرف گوش کن باشم 😈😁 از قدرتم محو شدن استفاده کردم آروم درو باز کردم و وارد آشپزخونه شدم حالا باید جای شکلاتا رو پیدا کنم *گرفتن حس پوآرو
اگه کلارا بودم کجا میزاشتمشون؟
*صدای باز شدن در
کلارا: راشللللل 💥💢
راشل: لو رفتم *قورت دادن آب دهن با صدا
*تق تق
راشل: کیست آن فرشته نجاتم 😇
رفتم و مثل جت درو باز کردم و آملیا اومد داخل
کلارا و راشل: سلام
آملیا: زهر مارررر بگیرید کپه مرگتونو بزارید سرم رفت صداتون تا کلبه ما هم میاد 💢
راشل: احتمالا به خاطر این نیست که گوشای خرگوشیت فعاله؟😐😌😛
*آملیا به گوش های خود نگاه میکند...
آملیا: تخصیر شماست بیخیال خوابم میاد شب بخیر😐😑
* بلاخره صبح میشود...
از زبان کلارا...
طبق قرار همه جلوی کلبه ها جمع شدیم بجز دو خوابالوی گروه رزالی و آملیا...😑
هلن: رزالی آملیا کجان؟
مرینت: طبق معمول خوابن 😐
آدرین: اون دو تا رو تو یه کلبه بندازین همینه میشه دیگه باز یه نفرشون زود بیدار میشد اون یکی رو بیدار میکرد
آلیا: به به بلاخره به اون مختون فشار آوردین 😑
نینو(که خود را تلپورت کرده بود): بیخیال رفیق
آلیا: 😑
نینو: یعنی چیز عشقم😅
آلیا: آفرین 😆
هلن: من میرم بیدارشون کنم
کلارا: باشه
هلن رفت تا بیدارشون کنه
لوکا: سلام
همه: سلام
لوکا: امید وارم شب راحت خوابیده باشید
کلارا: ممنون جای خیلی دنجیه 😊
*سرخ شدن لوکا
*نگاه های مرگ بار آدرین
یا خدا چرا همچین نگاه میکنه
آدرین: خب بیاید بریم دیگه خداحافظظظ 💢
کلارا: وایسا هلن و رزالی و آملیا بیان بعد
آدرین: پس برو تو سفینه منتظر بمون تا بیان
چیشد؟! الا مثلاً غیرتش گل کرده ؟😂 وایسا ببینم این چه سوتی ای بود دادددددد
لوکا: سفینه؟؟؟؟
کلارا: نه بابا سفینمون کجا بود منظورش ماشین بود داداشم گلم به ماشینش میگه سفینه
آملیا: صبح بخیرررر
رزالی: صبح بخیر
آلیا: ظهر بخیر😑
آملیا و رزالی: :/
کلویی: داداشی جونممممم😘
لوکا: بله
کلویی: سوئیچ ماشین رو بده با رفقا بلیم دول دول
*عق زدن همه در دل
لوکا: باشه بیا بریم بده خب خداحافظ 👋
همه: خداحافظ
لوکا و اون دختره لوس دور شدن
راشل: ایییی دختره نچسب (دوست داران کلویی ببخشن خودم هم کلویی رو دوست دارم 😐💔)
هلن: خب دیگه بریم
از زبان رزالی...
چند ساعت پیاده مسیر جنگل رو طی کردیم چون کله آناناسی خان زده بود سفینه رو داغون کرده بود
مرینت: رسیدیم
جلوی یه کوه بودیم که لابهلای سنگ هاش چای آب بود
رزالی: چه عجب
کلارا: همگی خسته نباشید😂
یونیکو: هنوز واسه خسته شدن زوده😏
همه برگشتیم سمت صدا که با یه دختر که موهای بنفش داشت و بهش میخورد هم سن ما باشه رو به رو شدیم لباس جنگی پوشیده یعنی...
رزالی: بیخیال الا باید بجنگیم؟ -_-
یونیکو: من محافظ سنگ جادویی یونیکو هستم
(عکس یونیکو (هانا))
آملیا: ببین ما نمیخوایم ازش استفاده بدی بکنیم فقط میخوایم از مدرسمون محافظت کنیم
یونیکو: هوم...به هر حال باید ثابت کنید لیاقت سنگ رو دارید
نینو: چطوری(به معنی چجوری) رفیق؟
یونیکو...دختر خوشگلیه ها عین خودم😁#اعتماد_به_کهکشان
یونیکو: من رفیقت نیستم😐😑
یونیکو: خب حالا بیخیال باید سنگ جادویی رو ازم بگیرید😁
دستشو توی جیبش کرد و سنگ جادویی رو بیرون آورد بدون وقت طلف کردن دوربینمو برداشتم تا عکس بگیرم(قدرتشه از هرکسی عکس میگیره ناپدید میشه البته میشه دوباره برش گردوند)ولی یهو سرعتش زیاد شدی و شروع به دویدن کردن نمیتونستم ازش عکس بگیرم همش تکون میخورد هلن پرواز کرد سمتش اما بازم سرعت یونیکو زیاد بود هیچ کس بش نمیرسه...اما شاید یه نفر بتونه😏
رزالی: آملیا یوز پلنگ
از زبان آملیا...
منظورشو گرفتم تبدیل به یه یوزپلنگ شدم و افتادم دنبالش میتونم بگیرمش...باید بگیرمش(داره به خودش روحیه میده 😐)
کم کم داشت خسته میشد و همین طور من چون یوز پلنگ ها بیشتر از سه چهار دقیقه نمیتونن با سرعت بالا بدون، هر دو ایستادیم با یه پرش نهایی گرفتمش
یونیکو: خوبه...خوشم...اومد (نفس نفس زدن)
یونیکو: بیاید اینم سنگ
همه: موفق شدیممممم
یونیکو: حتما مدرستون خیلی براتون مهمه
هلن: آره آخه فقط ما نیستم بچه های کوچیک تر هم اونجا درس میخونن که نمیتونن از خودشون دفاع کنن
یونیکو: خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
کلارا: واقعا؟
یونیکو: اهوم
رزالی : به گروه ما خوش اومدییییی 😆
راشل: عالی شد یه دوست جدید زود باشین برگردیم خونههههه که دلم تنگ شده ✨
هلن: دقیقا با چی برگردیم؟ -_-
*حاکم شدن سکوتی طولانی
یونیکو: چی شده؟😐
آدرین: من یه غلطی کردم زدم سفینه رو داغون کردم 💫
کلارا: از شاهکار های ایشونه
مرینت: خب تخصیر آدرینم نیست از کجا میدونستم سفینه سرعتش زیاده 😃
یونیکو: احساس بدی نسبت به این گروه دارم 😐💔
هلن: نگران نباش عادت میکنی :/
تمام
خب کامنت ندید...
معلم وی از آن طرف داد میزند : ذرات اتم را نام ببرید
وی کلا قاطی میکند و میگوید: کامنت ندی جواب نمیدم 😐😹
و به سوی افق مشتابد
سی بل: کامنت ندید پارت نمیده :|
و او هم بسوی افق میشتابد