ماجرای من 😄
سلام برید ادامه داستان خودمو واسطون میخوام تعریف کنم
😐💔
سلام میخوام خاطره خودمو از دنیای وب و وب نویسی بگم
راستش من عاشق CD ام یعنی ترجیح میدم یه فیلم رو تو سی دی نگاه نکن تا آنلاین تماشا کنم . یه بار هم رفته بودیم بازار که به یه سی دی فروشی بر خوردیم منم که یه چیزی رو بخوام ول کن نیستم😐رفتم یه دونه بخرم که دیدم یه کارتون جدید اومده پسترش قهرمانانه بود برداشتم و دیدم زده ″فصل اول ماجراجویی در پاریس″ بعد فروشنده یکی دیگه نشون داد گفت اینم فصل دومشه بابام گفت اونم بردار برداشتم و رفتیم خونه ولی چون امتحانات بود گفتن باید هر روز یه قسمت نگاه کنم
(╥﹏╥) منم نشستم یه قسمت نگاه کردم دیدم خیلی جالبه یه قسمت دیگه نگاه کردم😐 بعد طی روز ها نگاه کردم و تموم شد بعد من یه عادت دارم یه سی دی رو هزار بار نگاه میکنم😐 بعد یه بار گوگل زدم ببینم فصل سوم داره یا نه دیدم فصل سوم رسیده😐ولی زیرنویس فارسی (البته بعضی قسمت ها هنوز زیرنویس فارسی نداشت) منم زیر نویس میر نویس سرم نمیشه نشستم همه رو نگاه کردم:| بعد رفتم تو وب های میراکسی و با وب و ادامه مطلب و این چیزا آشنا شدم .
با اجازه خانواده تصمیم گرفتم خودم یه وب بزنم اولین وبم رو بلاگفا زدم که اسمش کفشدوزک بلاگه (توی گوگل اسمش رو سرچ کنید فکر کنم ششمین وبلاگه ) وبلاگی که در نهایت خام بودنم زدم😐💔 بعله همین طور گذشت و یه روز رفت وب گردی (تو وبلاگ ها گشت میزدم) که با وب دنیای میراکلس رو به رو شدم و اونجا شروع به خوندن یه داستان کردم که اسمش یادم نمیاد ولی فکر کنم عشق در شب بود 😐 یکم منحرفی بود داستانش 😐💔 ولی دنبال میکردم اولین داستانی بود که میخوندم چند روز تو اون وب موندم و یه بار تصمیم گرفتم نویسنده بشم 😄 بعد دیدم نوشته برای نویسنده شدن یا به ساغر یا به مهسا بگید منم فکر کردم ساغر اسم پسره :/// پس رفتم گفتینو مهسا :| گفت حساب بزن و راهنمایی کرد بعد حساب زدم و وارد بلاگیکس شدم! یه عالمه فعالیت کردم و با نویسنده های اونجا دوست شدم و بعد زدم دکمه ایجاد پست و تصمیم گرفتم وب میراکلسی خودمو داشته باشم همین طور گذشت و منم تشنه کد نویسی شدم😐و کد نویسی یاد گرفتم اینقدر خوشحال بودم که نگو
بعلههههه و این گونه بود که بلاگری آغاز شد :|