تصویر هدر بخش پست‌ها

⭐ستاره میراکلس⭐

وبلاگی پر از عکس،کمیک،جک میراکلس،تعوری، داستان و..... وقت درخشش میراکلسه!

داستان تک پارتی

| 🍫Helen🍫

سلام داستان تک پارتی نوشتم بپر ادامه 👇

بارون می باره پوتین هام گلی شده قدم های آروم بر میدارم زمین خیس خیس شده به آواز قطره ها گوش میدم چه موسیقی دلنوازیه 

کوچه خلوته و تنها راه میرفتم که ناگهان صدای قدم یکی رو می‌شنوم بر میگردم و پشت سرم رو نگاه میکنم اون اون 

آدرین بود چشماش خیس بود انگار گریه کرده بود 

چتر همراهش نبود رفتم سمتش و چترم رو بالای سرش گرفتم خواستم بپرسم که چی شده اما بهم نگاهی انداخت که انگار می‌گفت چیزی نپرس ساکت موندم و هر دو به راه ادامه دادیم حتی نمی‌دونستم کجا میریم 

چلومون یه صندلی بود هر دو روی اون نشستیم نتونستم طاقت بیارم 

مرینت : چه اتفاقی افتاده ؟ 

آدرین : مرینت اگه یه نفر بهت بگه که یه سنتی مانستره می‌ترسی و فرار میکنی؟ 

مرینت : خب اگه بهم آسیبی نزنه ،نه فرار نمیکنم 

آدرین : خب اگه بفهمی من سنتی مانسترم چی؟ 

مرینت : ا..ا.. چی؟ 

آدرین:😞 

آدرین : همه حتی کاگامی وقتی فهمیدن فرار کردن 

مرینت : خببب مهم نیست چون تو هنوزم برام به دوست عالی هستی  

آدرین: چییی؟  

آدرین : تو تنها کسی هستی که... 

مرینت : می‌دونی بهتره اون پر رو پیدا کنیم قبل از این کسی بخواد نابودش کنه 

آدرین : مهم نیست به لیدی باگ میگم اون خودش نابودش می‌کنه 

مرینت : از کجا می‌دونی میخواد نابودش کنه؟ شاید اونم بخواد ازت محافظت کنه

آدرین : تو دوست خیلی خوبی هستی شاید هم بیشتر از یه دوستی برام 

مرینت :😲😆