p5زندگی راز آلود من

Zainab · 05:09 1400/02/04

خوب برید ادامه

 

آدرین

به بلک شب بخیر گفتم اما ذهنم درگیر بود،دیروز ویز داشت اسم اصلی لیدی رو لو می داد که بقیشو نگفت...مری...مری...مری...یعنی چه کسی اول اسمش اینه؟دوست دارم بدونم(خوب معلومه همون که بهش میگی شی ایز جاست فرند...جاست فرند...اووووووف!!دوست دارم آدرین جر بدم شما چی؟؟)تو فکر اسم نصفه نیمه بودم و لیدی که نفهمیدم کی خوابم برد...

مرینت

صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم،دیدم تیکی داره با ویز حرف می زنه،چیزی نگفتم بهش و رفتم پایین و به مامان و بابا صبح بخیر گفتم و صبحونه مو خوردم و رفتپ دانشگاه کلاسم تموم شد و سمت خونه حرکت کردم..

آدرین

صبح با صدای ناتالی بیدار شدم،صبحونه مو خوردم و با بادیگاردم رفتم مدرسه ولی حواسم فقط به لیدی بود(کی نیس😐💔)و هیچی از درس نفهمیدم...و برگشتم خونه..

ویز

خیلی عجیب بود(نمیگم تا تو خمار باشین)پس با تیکی در میون گذاشتم

تیکی:مطمئنی؟؟؟

ویز:آره

خوب تعداد پست و کامنت رو گفتم تو پارت قبل اگه هر روز پست رمانمو می خواین زودتر پرش کنین😄😄