ماجراجویی عشق 💓 p3
سلام با پارت جدید اومدم خدمتتون
🐞 چت شده کله آناناسی 😠
🐈حالا که من کله آناناسیم تو هم بلوبری 😏
🐞خفه شو 😠
🐈 باشه بابا😠
از زبان مرینت...
رسیدیم کنار کارا یهو دستاشو ول کرد و با سر رفتم تو ماشین 😐
+ آخ روانی😠
_ از شما یاد گرفتیم استاد 😏
+😑
_ خب دعا کن کارا جونت راه بیوفته😐
+ کارا به حرف هیچ کس جز من گوش نمیده آقا😏
یهو ماشین روشن شد دیگه کارا هم منو نمیخواد 😑 راه افتادیم سمت مهمونی که ما قرار بود جاسوس باشیم😈
رسیدیم دم در زدم روی دستبندم و لباس مهمونیم ظاهر شد شرکت جاسوسی ما فناوری و تجهیزات زیادی داره
(لباس مرینت)
وارد مهمونی شدیم دستمو انداختم دور دستش اهههه حال به هم زن قرار بود نقش زن و شوهر هارو بازی کنیم
🐞:اهههه یه لحظه وایسا من نمیتونم با این کفشا راه برم😦
🐈:مشکل خودته😌
👤: سلام خانوم و آقای اگرست خوش اومد 😊
🐈:ممنون😊(لبخند زورکی)
🐞:سلام😊
👤:خب من برم به مهمونا برسم فعلاً 😊
🐈: فعلاً 😐
(رفت)
🐞:بیا باید بریم پیش الماس ها😐
🐈:باشه😎
میخواستیم بریم پیش الماس که یهو....