🍲 رستوران عشق 💓 p17

🍫Helen🍫 · 15:43 1399/12/11

سلوم 😐😐😐

p17

داشتم زنگ میزدم تاکسی که یهو یه صدایی شنیدم 

بوقققق 

صدای بوق ماشین بود رفتم حیاط درو باز کردم و رفتم کوچه هوا خیلی سرد بود یه نور افتاد تو صورتم به زور چشممو باز کردم چرا هارو خاموش کرد اون اون 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اون ماشین آدرین بود شیشه رو داد پایین و گفت 

🐈: خوشگل خانوم میخوای یکی برسونتت 😏‌ 

🐞: آخییی چه رمانتیک 😍 

🐞: نوچ😠 (خود درگیر داره بچم)

🐈:😐😐 

🐈: نصف شبه ها 😐 😐

🐞: خب باشه 😠 

راه افتادم برم یه نگاه به دور و ورم کردم خداااا چه تاریکه بزار زنگ بزنم تاکسی اوف نیست تاکسی نیست حالا چیکار کنم اون کله آناناسی هم بروبر منو نگاه می‌کنه رفتم سمت ماشین درو باز کردم و نشستم 

از زبان آدرین...

🐞: قبوله اما هنوزم نمی بخشیدمت 😒 

🐈: باشه😐 

رسیدیم دم در زود تر از مرینت پیاده شدم و رفتم در رو واسش باز کردم 

🐞: هنوزم نمی بخشیدمت😐 

🐈:😑 

رفتیم داخل موسیقی کلاسیکی پخش میشد مرینت سریعا ازم دور شد و رفت دختره لجباز آههههه جلوی این لجبازیش نمیشه مقاومت کرد 😐 

یهو دیدم یه پسر با موهای تقریباً آبی رفت پیش مرینت مرتیکه ی **** (بوققق) خواستم برم یکی بزنم تو صورتش که دیدم خم شد و دستشو به سمت مرینت دراز کرد ( تقاضای رقص) وای دیگه کفرم در اومد رفتم و یکی خوابوندم تو گوشش همه جیغ زدن مرینت از همه بد تر 

🐞: آدرین چیکار می‌کنی؟😦 

🐈: باشه 😠😐 (🐈: انصافا با جیغش کر شدم)

خم شدم و دستم رو جلوش دراز کردم(تقاضای رقص)

🐈: میشه با من برقصی بانوی من لطفاً  

🐞: نه خیرم😠 

🐈: خب پس یا می‌رقصی یا می‌دزدمت 😏 

🐞: اممم خب فکر کنم رقص بهتره😐 

دست همو گرفتیم و شروع به رقصیدن کردیم مرینت سرخ شده بود بعد چند دقیقه بعد آهنگ تموم شد و ....