مدرسه ابر قهرمان ها🆚مدرسه ابر شرور ها p11
سلام
خب این دفعه یکم سبک نوشتنم و تغییر دادم نظرتون رو بگید
از زبان آلیا...
بعد از اون همه راه رفتن، گرسنه بودم. کوله زردم رو گشتم چیزی پیدا نکردم!پس اون همه غذا کجا رفته؟
آلیا: دوستان کسی گرسنه نیست؟
راشل: من گرسنممم
همه: منم
آلیا: اما من مطمئن بودم تو کیفم غذا هست این همه غذا کجا رفته
هلن: دست و پا درآورده رفته پیاده روی
همه زدن زیر خنده جز من که پوکر نگاش میکردم
آلیا: نه واقعا گرسنمه
کلارا که داشت کولشو میگشت گفت
کلارا: کوله منم خالیه
و همه کولشونو چک کردن
آلیا: خب عالی شد غذا نداریم!
یونیکو: نکنه...
رزالی: نکنه چی؟
همه متعجب به یونیکو خیره شدیم که تو فکر بود ،چند ثانیه بهش خیره شدیم جوابی نگرفتیم.
آلیا: نکنه چیییی؟؟؟
یونیکو: شما روح گرسنگی رو بیدار کردین
سکوت ازار دهنده ای همه جا رو فرا گرفت. واقعا همچین چیزی وجود داشت؟ یعنی قرار بود از گرسنگی طلف شیم؟
یونیکو: پخ
یهو همه پریدیم هوا و با صحنه نقش بر زمین شدن یونیکو مواجه شدیم
یونیکو: نگا نگا باور کردن خخخ
از زبان یونیکو...
غش کردم از خنده، بعد چند دقیقه خنده به همه نگاه کردم که چشم هاشون میگفت خفت میکنم. احساس امنیت نمیکردم و آماده فرار شدم
آملیا : بسهههه دیگههه ، من گرسنمهههه یه غلطی بکنید غذا بیارید. اون از سفینه و پیاده روی اینم از غذا دفعه آخرم باشه از مدرسه بیرون میرم.(نویسنده: توی مدرسه زندگی میکنن مثل هری پاتر :|)
آدرین: راست میگه چیکار کنیم
بعد چند دقیقه تفکر...
هلن: جنگل نعمت خداست، بیاید بریم الا فصل میوه ست بالاخره یه چیزی پیدا میکنیم واسه خوردن.
راشل: ایده خوبیه
رزالی: من حال ندارم راه برم خداااا
آملیا و کلارا: منم
هلن : کی حال راه رفتن داره؟
سکوت...
هلن: موندم چطوری تو مدرس قبول شدید ؟ اون همه تمرین کشک بودن؟
چشمکی زدم و گفتم
یونیکو: بحث، بحث سرعته و هیچ کس سریع تر از من نیست
آملیا: پایه مسابقه هستین؟ هر کی زود تر و بیشترین میوه رو جمع کرد
همه : ایوللل هستیم
مثل جت پخش شدن منم راه خودمو رفتم ولی هنوزم فکرم درگیر غذا ها بود، قبلاً هم چند بار غذاهام گم شده بودن و اهمیت نداده بودم اما این دفعه دیگه فرق داره...
تمام
کامنت فراموش نشه😜