رمان عشق بی انتها

نیلوفر مهدیزاده · 09:27 1400/08/16

بپر ادامه 

چترمو گرفتم بالای سرم و از مدرسه خارج شدم در واقع چتر ادرین بود راهی خونه شدم که یه صدای انفجار اومد تبدیل شدم و رفتم کت میلشو کرده بود چتر و بالای سر خودم و خودش گرفته بود شرور رو شکست دادیم رعد و برق زد 9 متر پیدم هوا و افتادم تو بغل کت سرخ شدیم راز بغلش افتادم پایین و گوشواره و انگشتر چشمک زد موهام خیس شده بود خوابم میومد خیلی تاز از مدرسه بگرشته بودم و خسته بودم کت هم همینطور خواستم برم ولی دیدم ککت داره بیهوش میشه از خستگی گفتم

چیززی شده؟

خیلی خستم

منم

پشت یا پشت بودم رفتیم من این ور دودکش اون اونورش برگشتیم به حالت عادی داشت خوابم میبرد خیلی سرد بود دوباره تبدیل شدیم و رفتیم خونه زیر پتو  بخاری ر تا ته زیاد کردم و هفت لا لباس پوشیدم بالاخره گرم شدم و مشقامو نوشتم بعدش گرفتمخوابیدم بیدار که شدم دیدم داره برف میاد سریع کاپشن و دستکش و کلاهم رو ورداشتم و پیش به سوی برف بازییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دیدم الیا با نینو و ادرین دارن میاد اینجا سرخ شدم و یه گوله برف پرت کردم به الیا جا خالی داد و خورد تو صورت نینو چهار تایی باهم زدیم زیر خنده ادرین از همه بیشتر میخندید گفتم یکی بزنم تو صورت اون یه گوله  درست کردم و پرت کردم سمتش ساف خورد تو صورتش (اخی دلم خنک شد) هرکی ادم برفی خودشو درست کرد الیا پیشنهاد اد کی ادم برفی عشقشو درست کنه و مواد روی ادم برفیشو کند و ادامه داد 

همهه

من شروع کردم به پیدا کردم شخه های درخت موهای ادرین رو درست کردم به جای چشماش دوتا کاج گزاشتم و از رنگای خوراکی که میزنن به برف میخورد رو با طرح لباس ادرین درست کرد و دو ساعت داشتم بوسش میکردم دیدم الیا و نینو قش کردن و ادرین داره چپ چپ نگاهم میکنه نگاهم به مال اون افتاد منو درست کرده بود ولی نه رنگ خوراکی برداشت و یه نقاب گفشدوزکی براش ساخت الیا و نینو و ادرین هر سه تایی خیره شدن به من گفتم چیه ؟

ادرین در گوشم گفت تو دختر کفشدوزکی هستی نه؟

ت...تو از کجا فهمیدی 

یه لبخند ملیح زد و روی نقاب رو با یه لایه برف پوشوند و منو درستکرد بعد اومد جلو و بهم نگاه کردو تو هوا بلندم کرد قرمز شدم یهو دیدم الیا و نینو جیم شدن انقد تو حیات پشتی برف اومده بود (مثلا خونشون حیات پشتی داره العان یات پشتی ان) که میشد یه خونه برفی ساخت دست به کار شدیم و یه خونه یخی ساختیم وسطش رو با یه لایه برف کندیم و توش اتیش روشن کردیم (مگه جنگلیت حیات پشتی این دیگه رین تو اتاق قشنگ درو قفل کنین رمانتیک) اومد جلو و لباشو بهم نزدیک کرد ... 

جای حساس کات شد ولی دیگه دیگه 

بعدی دو لایکو سه نظر