داستان مسابقه هالووین

🍫Helen🍫 · 19:32 1400/08/08

سلام 

داستان مسابقه هالووین رو نوشتم

😈یوهاها😐

از زبان آدرین...

صبح بیدار و شدم و دستی به سر و صورتم کشیدم ، امروز یه روز خاصه امید وارم پدرم اجازه بده برم بیرون...
آدرین: پدر با دوستام قرار گذاشتیم بریم بیرون برای هالووین خرید کنیم☺️
گابریل: باشه اما محافظت هم باهات میاد
آدرین: ممنون😃
از اتاق پدرم اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم و بادیگارد تا پارکی که با دوستام هام قرار گذاشته بودم رفتم 
آدرین: سلام 
نینو: سلام رفیق😃
لوکا: علیک😐
آلیا: بزنید بریم خرید😄
کلویی: با این که ددی (پدر) واسم کلی لباس خریده ولی خرید با شما بیشتر حال میده😏
(من: یاح یاح مرینت رو کلا نمیشناسن 😈 سی بل : آخه کلویی؟! بهترین دوست آلیا؟ اونم کیییی آلیاااا من: ببیند☺️)

از زبان آلیا...

 رفتیم توی پاساژ و کلی خرید کردیم و پسرا هم که خسته شدن 😐اینا نمی‌فهمن خرید چه لذتی داره ها و...منم یه لباس روحی خوشگل خریدم که صد البته نینو کلی ازم تعریف کرد که خوشگل شدم😜 آدرین لباس شوالیه و نینو لباس زامبی و لوکا مومیایی خرید و کلویی...لباس کدو هالووین خرید😂😂😂(من: اهم بر نخوره خودم خیلی کلویی رو دوست دارم) از هم خداحافظی کردیم و رفتیم خونه دل تو دلم نبود که شب بشه

شب... 🌃
از زبان آدرین...

لباس شوالیه را پوشیدم و رفتم به سوی قصر تا شاهزاده ام را نجات دهم😆 اوا هیچی جوگیر شدم 😐(سی بل : بچم رد داده😐) رفتم پارک پیش بروبچ 
آدرین: سلام 
کلویی: جیغغغغ😱
آدرین: یا خدا چی شده 😶
آلیا: لوکا مرض داری؟😂😑
آدرین: چی شده به منم بگید😐
نینو: هیچی رفیق لوکا داشت افسانه دراکولا رو تعریف میکرد😀
آدرین: اون چیه :/
لوکا: افسانه ها میگن که توی هالووین دختری به شکل انسان و از نوادگان دراکولا تبدیل به درکولا میشه و به هم سن های خودش حمله می‌کنه و قطره قطره خونشون رو تا آخرین قطره خون میخوره 👻
آدرین: این جیغ داشت کلویی؟😐 فقط یه افسانست
یکم جلوتر به خوراکی های هالووین رسیدیم و دختری به شکل فرشته که لباس برازندشو یعنی فرشته ها رو پوشیده بود😍
آدرین: س...سلام😃
مرینت: سلام😐
آدرین: من آدرینم😃
مرینت: خوشبختم منم مرینتم😐
آدرین: خوشگل شدی! ببخشید راحت صحبت میکنم😃
مرینت: ممنون...اشکالی نداره 😊
نینو: رفیق لوکا باید بعداً رو مخ زدنش کار کنیم😐😑
لوکا: موافقم😐
همین طور با فرشتم گرم گرفتیم(سی بل: فرشتم؟! جرررر😂)

از زبان مرینت...

داشتم شیرینی ها رو میچیدم که دیدم یه پسر اومد و با هم حرف زدیم چقدرم خوشتیپ بود پسره😶
دوستاش تنهامون گذاشتن و رفتن...
مرینت: شیرینی میخوری؟😊
آدرین: آره من عاشق شیرینیم😃💓
آدرین: هوم...خوشمزست خودت درست کردی؟
مرینت: آره هر چند وقت یه بار از روی بیکاری شیرینی میپذم 😃
آدرین: مطمئن باش آشپز خیلی خوبی میشی 
مرینت: ممنون
آدرین: دوست داری هالووین رو پیش ما بگذرونی؟
مرینت: آ...آره 😃
من معمولا تنهام چون تازه اومدیم پاریس هیچ کسی رو نمی‌شناسم و این که قرار بود هالووین رو پیش دوست های جدید بگذرونم خوشحالم میکرد 
همراه آدرین و دوستاش رفتیم به یه پارک 
آلیا: خب رسیدیمممم😃
کلی وسایل تزیینی هالووین اونجا بود
آلیا: راستی من آلیام
مرینت: خوشبختم 
آلیا: همچنین😃
کلویی: بخش مورد علاقم توی هالووین هورااا😆
آدرین: مرینت ما این پارک رو برای به کمک مردم تزیین میکنیم یه جورایی باعث همکاری بین مردم محله میشه
مرینت: آها چه خوب
همه رفتن و یه گوشی کار رو گرفتن یکی دخترا رو چراغونی میکرد یکی کدو ها رو میچید منم که نمی‌دونستم چیکار کنم یه گوشه وایساده بودم 
آدرین: بیا کمکم کن میز ها رو بچینیم
مرینت: باشه😃
هنوزم میترسیدم و به زور جلوی خودمو گرفته بودم تا خونشون رو نخورم😀😈 

برو پایین😈😂


شوخی کردم نترسید😐😂 بعد کلی کمک کردن و بیشتر آشنا شدن باهاشون قرار شد آدرین و من باهم برگردیم خونه(من: خونه هاشون نزدیک همه )
آدرین: چیزی شده؟😐
مرینت: هان...هیچی فقط...بچه که بودم از هالووین میترسیدم >.< خب هنوزم یکم میترسم از اونایی که با هیولا های واقعی مو نمیزنن(من: کسانی که گیریم حرفه ای دارن!)
آدرین: این که خجالت نداره منم بچه بودم میترسیدم😊
یه احساس خاصی داشتم یه چیزی مثل محبت و کمی خجالت
آدرین: راستی حالا که دقت میکنم چقدر کوچولویی (من: منظورش قدشه)
مرینت: هی من کوچولو نیستم تو اندازه غول بیابونی ای😡
آدرین: باشه باشه😂
👹:هیسسس
مرینت: اون صدای چی بود 😓
👹: وای بوی خون تازه میاد
مرینت:آ...آدرین کجایی
آدرین نبود غبش زده بود رنگم پرید 
👹: چه بانوی خوشمزه ای
مرینت: ک...کی هستی؟
👹: لولو خورخوره (سی بل: عجب چیزی نوشتی 😂😂) 
مرینت: جان؟😐😱
اون مرد ترسناک اومد جلو و جلو تر 
مرینت: ج...جان خودت نیا جلو 😵
یهو مرده دستشو برد سمت صورتشو کشید و دیدم آدرینه ::::::|
مرینت: آدرین؟😵
آدرین:😂😂ببخشید
مرینت: درد مرض زهر مار...(من: ادامه دارد...😐)
خیلی ترسیدم کلی فوش بارش کردم چون دراکولا ها از هیولا ها میترسن...😏😈
پایان...⚰️☠️
سی بل : اللهم صل علی محمد و آل محمد 😐خدارحمت کنه آدرینو
خب دوست داشتم یه پایان خوب داشته باشه😀😈