خواهران 👭p6
های برید ادامه
از زبان 🐞
ساعت کاری تموم شد رفتم خونه تیکی خونه بود
🐞: سلام
🍓: سلام
🐞: ام
🍓: میدونم میخوای برام از محل کارت بگی اما بهتره فعلا استراحت کنی به نظر خسته میای
🐞: وای آجی خودمی😘
رفتم تو اتاقم و پریدم رو تختم خوابم برد😴
فردا صبح...
بیدار شدم دستی به سر و صورتم کشیدم و رفتم پایین اینبار قراره با تیکی از خونه خارج بشم چون من دیگه یه دختر شاغلم 😌😃
🍓: صبح بخیر
🐞: صبح بخیر
🍓: بیا صبحونه صبح زود رفتم نون بگیرم
🐞:مرسی
یه دل سیر صبحانه خوردن و رفتم حاضر شدم قراره تیکی منو برسونه .
سوار ماشین شدیم
🐞: همین جاست مرسی آجی گلم😃
🍓: باشه حالا پر رو نشو :|
🐞: خداحافظ :/
🍓: خداحافظ مراقبت خودت باش 😂
از زبان 🍓
رفتم سرکار به همکار هام سلام کردم (فکر کنید چند تا روان شناس با هم تو یه ساختمون کار میکنن یکی روانشناس کودکانه یکی روانشناس...)
🍓: میوسا یه قهوه بیار اتاقم
🌲: چشم
رفتم تو اتاقم میوسا قهوه رو آورد خوردم
🌲: خانوم آقای اگرست اومدن
🍓: بگو بیاد داخل
🌲: چشم
🍏: سلام
🍓: سلام
🍓: ممنون میوسا میتونی بری😊
🍓: خوبید؟
🍏: ها😐
(🍓: انگار کسی تا حالا حالشو نپرسیده از حرفم تعجب کرد😕)
بعد جندی مکث...
🍏: آ...آره خوبم
یکم با هم صحبت کردیم بعد ...
🍓: آقای اگرست
🍏: میتونی پلگ صدام کنی
🍓: ام باشه پلگ ببین میخوام رو راست باشم باید یه مدت دور از کار و مشغله و استرس باشی، فکر کنم انقدر سر گرم کار میشید که یادتون میره به خودتون اهمیت بدید. هر کسی باید برای خودش ارزش قائل بشه و وقت بزاره!
🍏: میفهمم اما نمیتونم تمام مسئولیت هام رو بریزم سر برادرم
🍓: من نمیگم مسئولیت هاتون رو بزارید کنار منظور من اینه که یه زمان کوتاهی حتی ۱ ساعت برای خودتون وقت بزارید😊
🍏: ممنونم😊
بعد رفتن پلگ ، رفتم خونه و ناهار درست کردم و منتظر مرینت موندم