تصویر هدر بخش پست‌ها

⭐ستاره میراکلس⭐

وبلاگی پر از عکس،کمیک،جک میراکلس،تعوری، داستان و..... وقت درخشش میراکلسه!

روزی روزگاری 📕💓 p4

| 🍫Helen🍫

سلام برید ادامه

روز بعد...

از رخت خوابم بلند شدم یه صبحونه خوردم و خداحافظی کردم تردید داشتم که برم یا نرم تا همین الان هم که اخراج نشدم عجیبه راه افتادم سمت قصر 

✏️: خدمتکاررر بیا دنبالم شاهزاده کارت داره معلوم نیست چه گندی زدی 😠

‌🐞: بدبخت شدم 😵

رفتم توی یه اتاق بزرگ شاهزاده روی صندلی مجللش نشسته بود 

🐍: سلام 

🐞: سلام سرورم 

🐍: بشین 

🐞: چشم سرورم 

🐍: میتونی لوکا صدام کنی😇

واتتتتتت الا چی شد؟

🐞: ب...باشه 

🐍: دوست داری فردا با من به مهمونی پادشاه آمریکا بیای؟ 

🐞: ه...ها؟😱

🐍: لطفاً...

جوابمو دادم و رفتم توی طویله دیدم همه جا بهم ریخته آدرین هم نشسته رو زمین 

🐞: چیزی شده؟

🐈: از اینجا برو مرینت😠

🐞: چی؟

🐈: گفتم از اینجا برو تنهام بزار😠

🐞: چی داری میگی آدرین؟😟

🐈: برو دیگه به مهمونی شاهزاده دیر می‌رسی ها 😠

🐞: چی😨

چند دقیقه قبل...

از زبان آدرین...

داشتم دنبال مرینت میگشم تا بهش برای رفتن به مهمونی پیشنهاد بدم البته یکم خجالت میکشم 😅آخه قراره کل قصر بریم آمریکا البته قراره برای کمک به شاهزاده و پرنسس و ملکه بریم ملکه خیلی جوونه تقریبا 30 سالشه داشتم از جلوی اتاق شاهزاده رد میشدم که صدای مرینت رو شنیدم 

🐞: ب...باشه 

🐍: دوست داری فردا با من به مهمونی پادشاه آمریکا بیای؟ 

🐞: ه...ها؟😱

🐍: لطفاً...

نتونستم طاقت بیارم رفتم طویله آخه پسره احمق کدوم دختری شاهزاده رو ول می‌کنه تا با تو بیاد مهمونی اونم با تو خدمتکار 😠😒

از حرصم سطل رو پرت کردم اون ور و نشستم رو زمین 

🐞: اما آدرین من با شاهزاده نمیرم😟 هر چند کسی نیست که توی مهمونی با اون برقصم 😏

🐈: چی😄😆

🐈:چ...چرا یه نفر هست من😃

🐞: 😅😳

پایان😁دقت داشته باشید توی زمان های قدیم به هر مناسبتی جشن میگرفتن😃و مرینت و آدرین 24، 25 سالشونه 😁

😐واقعا دوست ندارم داستان عاشقانه بنویسم 😐💔

ولی می‌نویسم😁