رمان 💖♥مریکت♥💖 پارت 10 ویرایش شد

꧁☬𝕭𝖆𝖐𝖚𝖌𝖔☬꧂ · 09:13 1400/04/10

ویححححححححح 😍💄

سیلام 😍👋💄

عرررررررررر روانم چیگنه نظر داشت 😍💄💄💄

چیلا همیشه اینجوری نظر نمیدین 😐👡💄

ولی حالا قرررررررررر 💃💃💃💃💃 عرررررررررر  💃💃💃

برین ایدومه 😁💄

ولی بگما این پارت رمز داره رمزشم تو کامنتا گفتم 

 

I was five and he was six We rode on horses made of sticks

پنج ساله بودم و اون شیش ما اسب های چوبیمون رو می تازوندیم

He wore black and I wore white… He would always win the fight

اون سیاه می پوشید و من سپید اون همیشه توی جنگ برنده بود

Bang bang! he shot me down… Bang bang! I hit the ground

اون به من شلیک می کرد بنگ بنگ من به زمین می خوردم… بنگ بنگ

Bang bang! that awful sound… Bang bang! my baby shot me down

اون صدای مهیب؛ بنگ بنگ عشق من بهم شلیک می کرد بنگ بنگ

Seasons came and changed the time When I grew up; I called him mine

فصل ها هی اومدن و زمونه عوض شد وقتی که بزرگ شدم گفتم بهش که تو مال منی

?He would always laugh and say Remember when we used to play

اون همیشه می خندید و می گفت؛ بازی هامونو یادت میاد؟

Bang bang! he shot me down… Bang bang! I hit the ground

من بهت شلیک می کردم بنگ بنگ تو می افتادی زمین بنگ بنگ

Bang bang! that awful sound… Bang bang! my baby shot me down

اون صدای مزخرف! بنگ بنگ من همیشه بهت شلیک می کردم… بنگ بنگ

Music played; and people sang Just for me… the church bells rang

موزیک نواخته شد آدم ها آواز خوندند کلیسا فقط واسه من ناقوس زد

Now he’s gone; I don’t know why And till this day sometimes I cry

حالا اون رفته و من نمی دونم چرا و تا این روز بعضی وقتا؛ می زنم زیر گریه

He didnt even say goodbye… He didnt take the time to lie

اون حتی یه خداحافظی هم نکرد حتی وقتی هم نگذاشت تا دروغی بگه

Bang bang! he shot me down… Bang bang! I hit the ground

اون به من شلیک می کرد بنگ بنگ من به زمین می خوردم… بنگ بنگ

Bang bang! that awful sound… Bang bang! my baby shot me down

اون صدای مهیب بنگ بنگ عشق من بهم شلیک می کرد 

از زبان مرینت : 

وای من چیکار کردم 😭 مگه من کت رو دوس نداشتم ؟ هقققققق 😭😭

تیکی من چیکار کردم 😭

ملینت زودباش بلگلد باید به کت بگی حول شدی 😐

از زبان کت :

اون گفت نه 😢 اخه چرااااااااااااااا من انقدر تنها و بدبختم 😭 ( من : هیققققققق 😭😭😭 نگو ) 

اصلا حالم خوب نبود ، فقط از روی این ساختمون میپریدم رو اون ساختمون . با خودم فک کردم شاید باید خودمو خالی کنم پس کنار یه پارتی به حالت عادی برگشتم ...

از زبان مرینت :

شاید لیدی باگ بتونه کمکم کنه 😢 تیکی خال ها روشننننننن 

به لیدی باگ تبدیل شدم و سریع خودمو به محلی که کت نوار باهام قرار داشت رفتم ولی اون اونجا نبود 😨 تمامی وسایل ریخته بودن و گلی که توی گلدون بود پر پر شده بود 😢

نکنه بلایی سر کت اومده باشه 😨😭 سیگنال گوشیه کت اخرین بار کنار یه پارتی بوده 😮 ینی انقدر حالش بد بوده اومده تو یه پارتی 😮 نه نه امکان نداره كه اون اینجا باشه  همم شایدم اون واقعا خالش بد بوده و حق داره بیاد اینجا 😢 باید برم و چک کنم پس به حالت عادی برگشتم 

از زبان ادرین :

حالم خوب نبود و برایه همین نفهمیدم چی خوردم ولی فک کنم مشروب بود ، هرچی که بود خوردمش . یه شیشه کامل بود ولی مهم نبود چون من چیزی برایه از دست دادن ندارم ... وقتی اون نوشیدنی رو خوردم اصلا اتفاقات بعدش رو یادم نیومد و نفهمیدم چیشد ..

مرینت :

اوفففففففف چقدر اینجا شلوغه 😐

داشتم راه میرفتم که ادرین رو دیدم 😮 اوه اوه انگار یه شیشه کامل مشروب خورده بود و مست مست بود 😨از کنارش داشتم رد میشدم که دیدم گفت :

هوی خانمم بیا اینجا کجا میری 😎

چییییی به من گفت خانمم 😡 

ببخشید ادرین ولی من دنبال کسی هستم نمیتونم بیام 😐😑

زیاد حرف میزنی خانمم 😎 هنوز از جواب ردت توی کافه ازت ناراحتم بیا و جبران کن... 😎

چیییییییییییی تو ک.. 😨

سریع جلوی دهنمو گرفتم ، باورم نمیشد اون کته 😮 ینی من اونو بخاطر خودش رد می کردم 😮 بغض گلومو گرفت 😢 اون بخاطر من الان اینجوریه 😭 اروم رفتم پیشش تا ببرمش خونه تا حالش خوب شه ولی منو کشید سمت خودش و منو بوسید ....

تامام تامام 😎💄

بابای 👋💄

 

​​