تصویر هدر بخش پست‌ها

⭐ستاره میراکلس⭐

وبلاگی پر از عکس،کمیک،جک میراکلس،تعوری، داستان و..... وقت درخشش میراکلسه!

Could you break my fall P10

| Felicia

برین ادامه که این پارت خیلی باحاله😄🍫🍬

دو نفرم عاقبت بخیر میشن به زودی،قبل اینکه برین ادامه تو کامنتا حدستونو بگین😉😜🤪🍬

۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸۷۸
نشسته بودم برگرمو میخوردم که یهو بریدجیت به یه نقطه خیره شد.‌...
🍊بابا خوردیش پسر مردمو😑
💌پسر مردم خر کیه؟این عاقا مال خودمه😍
جانم چیشد؟!غذا پرید تو گلوم...
داشتم خفه میشدم یعنی رو به موت بودم😵
🍊پووف بیا آب😑
☕مرسی...
💌سلللللااااااام🤩🤩🤩
و پرید بغل پسره😳
یه حسادت خاصی تو وجودم شکل گرفت...
قبلا تجربش نکرده بودم....!
💌فیلیکس معرفی میکنم،این داداشمه،لوکا!
لوکا،اینم فیلیکسه!...
مثل آتیشی بودم که روش آب ریختن،از جام پا شدم...
☕خوشبختم‌‌‌...
🎼همچنین...😁
🍊سلام لوکا!خیلی وقته نیومدی،از وقتی که‌...
سریع پرید جلو دهن آلیا رو گرفت و از پا دورش کرد...
💌وااااا!😐🙄
☕بیخیالش...
یهو یه صدای خیلی آشنا از پشت سرم اومد..
🦊به به،فی!میبینم با از ما بهترون میگردی..!
بدون اینکه برگردم میدونستم کیه...
☕تو...
🦊چیه؟😒
جالبه،بعد اونهمه تازه میگه "چیه؟"
یه نفس عمیق کشیدم و اسم نحسشو رمزمه کردم...
☕لایلا راسی...
🦊خوبه هنوز صدامو میشناسی فی😏
برگشتم سمتش...
☕تنها کسی که مجازه منو فی صدا که خواهرمه و بس،مخصوصا تو...میتونی منو آقای آگرست صدا کنی...
🦊حتی فیلیکس‌م صدات نکنم...!؟
☕نه😑
🦊بهرحال...معرفی نمیکنی؟
💌معرفی نداره که!😒
ای جان!چه خوب گفت...
/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/
وا!این لوکا و آلیا چه مشکوکن😐
💌وااااا!😐🙄
☕بیخیالش...
🦊به به،فی!میبینم با از ما بهترون میگردی..!
فی!چه صمیمی...
☕تو...
🦊چیه؟😒
یه دلخوری خاصی تو صدای فیلیکس بود!
☕لایلا راسی...
🦊خوبه هنوز صدامو میشناسی فی😏
برگشت سمتش...
☕تنها کسی که مجازه منو فی صدا که خواهرمه و بس،مخصوصا تو...میتونی منو آقای آگرست صدا کنی...
🦊حتی فیلیکس‌م صدات نکنم...!؟
☕نه😑
ای جان سنگ روی یخ شد😃
🦊بهرحال...معرفی نمیکنی؟
تمام حرسمو ریختم تو صدام و گفتم‌...
💌معرفی نداره که!😒
🦊درست میگی عزیزم...فیلیکس که الکی با کسی نمیاد رستوران محبوبش سر میز محبوبش غذای محبوبشو بخوره😒
💌من عزیز شما نیستم!
☕اون عزیز تو نیست!
🦊چ هماهنگ!بهرحال من رفتم😒
خدافظ آقای آگرست....البته فعلا😏
(تیکه آخرو زمزمه کرد)
💌این دیگه کی بود...!؟
☕تو فکر کن روانشناس سابق شیا🙄
💌چشمم روشن!روانشناس سابق فیلیشیا!؟دیگه چی؟واقعا که..من اینهمه زح...
☕خیله خب بابا،آرووووم!یجوری رفتار میکنی انگار سرت هوو آوردن😂😂
💌😳😳😳😳😳😳😳😳😳
وااای این پسر امروز قصد داشت منو بکشه‌؟...
اون از لبخند قشنگش اینم از خندش،چ نازه😍
🍊باهات شرط میبندم لوکا!😏
🎼باشه!هرکی برد...🤔
🍊اووم..‌.یه میلیون دلار از اونیکی میگیره😀
🎼قبوله😜
🍊من که از الان بردم🤑
☕بریدجیت!؟بریدجیت خانم؟خانم کوفائین؟خانم کوفائین چنگ؟خانم بردیجیت کوفائین چنگ؟خانم چنگ؟ای بابا...بریییی؟!!!😐
💌ها...!عه چیزه ینی ببخشید😅😅😅
🍊این تو هپروت رفتن فیلیکس به تو هم سرایت کرده؟!...
🎼نه بابا این براش عادیه😐
یهو گوشی لوکا زنگ زد...
🎼جانم؟
وا؟!جانم؟کی پشت خطه؟
🎼...هر کمکی باشه!
کمک؟🤔🤔🤔
🎼نه...مشکلی ندارم🙃اون یچیزی بوده مال گذشته ها🙂باشه،میبینمت😉بای👋
💌کی بود؟🤨
🎼بیخیال بری!الان من باید بپرسم شما اینجا چ میکنی؟🙄
💌اومدم صبحانه ناهار و شاممو بخورم😐
🎼هان؟😮
☕هیچی بریدجیت از ساعت ۶ صبح بی صبحونه پاشده با من اومده سرخاک تا ی نیم ساعت پیش اونجا بودیم،نه صبحانه خورده نه ناهار اومدیم اینجا...
🎼آهان😐
💌حالا کی بود؟...
🎼دهه بابا کشتی منو،مرینت بود😑
💌مری؟چیکارت داشت؟🤨
🎼دقیق نمیدونم،میخواست منو یه ساعت دیگه ببینه🙃
💌خب ما که داریم میریم خونه،مرینتم هست...توئم بیا😐
☕الو؟سلام پیشی کوچولو!!!
نه..نچ ما شام خوردیم داریم میایم...
باشه،چشم!باشه...خدافظ👋
💌چیزی شده؟
☕نه،شیا بود...گفت زودی برگردیم😐
یهو لوکا که داشت آب میخورد به سرفه افتاد...
🍊ای باباااا!بیا آب پرتغال😑
🎼م..رسی😣
💌چرا‌؟
☕میگه دلش تنگ شده😐
💌آخی😄
☕خب پس پاشین بریم...
رفتیم سمت ماشین،لوکا هم سوار شد،اون جلو من عقب...
فیلیکسم بشدت تند میرفت...😨
💌وای فیلیییییکس😱
☕ها!چیشد؟خوبی؟😦
💌خیلی تند میری😣😨
☕چشم...یواش میرم،ببخشید🙏
💌هوووف😩
☕فضولی نشه ولی،تصادف بدی داشتی؟
💌ا...از کجا فهمیدی😣
☕...آخه هرکسی ممکنه از سرعت زیاد بترسه ولی ترس تو کاملا متفاوت بود...
🎼بری دوسال پیش با خالم و عمو که مانان بابای مرینت باشن تو تصادف بود،عمو و خاله فوت کردن،بری هم شانس آورد...ازون موقع خیلی میترسه!تا قبلش عاشق تماشا کرون مسابقات ماشین بود،ولی بعد دیگه...😐
💌میشه انقدر مرور خاطرات نکنی😑
🎼بری!😑
☕خوشبختانه رسیدیم...
🎼💌خوشبختانه؟🤨
☕آخه داشت ازون دعواهای خواهر برادری شکل میگرفت که اصلا الان حوصلشو ندارم😐
🤣😂😂😂�🎼
💌🤭🤭🤭🤭
پیاده شدیم لوکا هنوز عقب بود،فیلیکس زنگ درو زد...منتظر ناتالی بودیم،ولی...
=============================
زنگ درو زدم،منتظر ناتالی بودم ولی...
🎤فی،بری!چرا انقدر دیر کردین.دلم هزار راه رفت!بعدم پرید دوتامو بغل گرفت و چلوند😐
 ☕شیا،له شدم عزیزم...
🎤ببخشید خو دلم تنگ شده بود🥺
آخی خواهر دل نازکم❤
💌قربون دلت!
یهو آدرین بدو بدو اومد بیرون...
💚تروخدا ببخشید مریییینتتتت😱😱😱😱
پشت سرشم مرینت،البته با ماهیتابه😐
🌸اونارو واسه بری و فیلیکس کنار گذاشته بودم شکمووووو😑😠🍳🍳🍳🍳🍳
💚خب من نمیدونستم😩😩😩
🌸حیف که قرار دارم،واگرنه نیدونستم چیکارت کن..
یهو پاش گیر کرد و پرت شد تو بغل لوکا که تازه اومده بود دم در...
🌸آخخ...ببخشید🤕
🎼😂😂آخه توی دستوپاچفتیو چه به بدو بدو😂😂
🌸وای لوکا!ماهیتابه خورد تو سرت،درد داره؟
🎼نَ بابا!همین مهمه که سپر بلای شما شدیم😉
🌸😊😊
💚وای مری،خوبی؟تروخدا ببخشید...
🌸عیبی نداره آدرین😐🙃
🎼خب...حال
یهو خیره به شیا خشکش زد...
شریا هم همینطور😮
💚🌸☕💌چیشد؟!🤨
🎼ش..یا!😦
🎤...لوکا😶
🌸همو میشناسین؟!🤨
🎼هه!فکر کن نشناسم،پاشو بریم مری😒
🌸💌لوکاا😳
🎼چیه؟😑
🌸تو که اینجوری نبودی؟اصلا پوزخند نمیزدی!یهو چیشد؟...
🎤ت...تقصیر منه😭😭😭😭
بعد بدو بدو رفت!منم دنبالش!
نشست کنار مجسمه سنگی که بابا سفارش داده بود از مامان درست کنن...
اشکاش تموم نمیشد... 
☕هی هی!چیشده بانوی ما گریه میکنه؟
🎤ی..یادته...گفتم..افراد ک..کمی هستن ک..ه من...در حقشون....بدی‌‌....کردم؟(نقطه ها به نشانه ی هق هق)
☕آره...
🎤کلا...یه نفره....اون..م....لوکاست😭😭💔
☕...میخوای بگی قضیه چیه؟
🎤...آخه،نمیشه به بری بگم؟‌
☕داری میگی در حق داداشش بدی کردی...بعد میخوای بهش بگی؟...
🎤د..داداشش😳😭😭💔
☕آره‌‌...
🎤خب...قضیه مال چند ماه پیشه،یادته یهو یروز اومدم گفتم دیگه پیش آنارکا جون نمیرم...
☕آره!دقیقا از همون موقع حال روحیت بهم ریخت!...
🎤داستان از خیلی قبلش شروع شد...
یا بهتره بگم...
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
🎼شش ماه پیش...
💌خب؟
🎼سه ماه پیش بود که شیا تو کلاسای عمه آن ثبت نام کرد،چون قبل به صورت حرفه ای کار میکرد خیلی زود اومد بالا،توجه همه بچه های کلاس رو اون بود...
خیلی زود عمه تصمیم گرفت وقتشه شیا با گروه کار کنه...
اول بهش محل نمیذاشتم ولی واقعا همونطور که همه میگفتن صداش بهشتی بود...
کم کم منم توجهم بهش جلب شد...
یه روز که رفتم از تو اتاق جولز(تو داستان من جولیکا خواهرش نیست،دختر عمشه)گیتارمو بردارم که دیدم سخت مشغول نوشتنه متن آهنگه و گیر کرده...
منم نشستم پیشس و کمکش کردم...نتیجش عالی بود!بعد آهنگشو تنظیم کردم و اونم کار خوانندگیشو انجام داد،ازونجا شدیم یه تیم دو نفره!
کم کم شدیم دوستای صمیمی...
ولی من یه روز به خودم اومدن دیدم شیا برام بیشتر از یه دوست شده...خیلی بیشتر.‌‌....
اولین بار دعوتش کردم بریم جای آندره بستنی بخوریم...بعد کافه فلور‌‌‌،رستوران،شهربازی و...
[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]
و در آخر یه شب زیر پل سن،همراه با موسیقی گوش نواز رودخونه بهم اعتراف کرد...چیزی که واقعا منتظرش بودم...که اونم همون حس منو داره!دوسش داشتم،اونم دوستم داشت❤
دیگه رسما هفته ای چهار بار بیرون میرفتیم....
بعد دو سه هفته به بقیه هم گفتیم!
همه چیز عالی و در آرامش پیش میرفت،لوکا پیشم بود و این باعث میشد که با نبود بابا کنار بیام...
تا اینکه یه روز..
  \/•-•\/\/•-•\/\/•-•\/\/•-•\/\/•-•\/
یه روز از صبح احساس میکردم شیا خودش نیست...چیزی نگفتم چون هروقت مشکلی بود خودش بهم میگفت!
دقیقا یادم نیست چیشد ولی...
فلش بک:
🎼شیا؟بنظرت این لباس قشنگ نیست؟😊
🎤چرا عالیه😒
🎼شیا چیزی شده؟...
🎤نه؟چرا چیزی بشه...؟
🎼اون پیرهنه چطوره؟👈👗🤔
🎤عالیههههه😒😒😒
🎼شیا!تو امروز یچیزیت میشه،چیش‌‌..
🎤اهه بسه دیگه!انقدر نگو چیشده من خوبم،فقط دیگه نمیخوام ریخت نحستو ببینم!لازم نیست نگران من باشی برو نگران همونی باش که...اصلا چرا انقدر توضیح بدم آقا...دیگه دوست ندارم،ازت بدم میاد لعنتی ولم کن(با داد)😠
دستشو بزور از دستم کشید بیرون و رفت...
منو با یه قلب شکسته و غروری که چیزی ازش نمونده بود وسط پاساژ ول کرد،اون شب...واسه اولین بار بعد از مرگ مامان از ته دل گریه کردم...
×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×
اون روز دقیقا یه روز قبل تولدش بود،من کلی برنامه ریزی کرده بودم ولی خودمم خرابش کردم... 
هیچوقت انقدر گریه نکرده بودم...
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
💌اصلا،چرا اینکارو کرد؟!...
🎼نمیدونم،کاش میدونستم...
///////////////////////////////////
🎤نمیدونم،اون روزا واقعا حالم خوب نبود...
حسابی پشیمونم ولی واقعا با چه رویی به لوکا بگم اشتباه کردم...؟
☕اینکه کاری نداره...
◇○◇○◇○◇○◇○◇○◇○◇○◇
💌خب ازش بپرس...
🎼بپرسم؟!...نمیدونم شاید..‌
🎤م..میشه صحبت کنیم؟خصوصی...
ناخودآگاه ازون لبخندای خاصم تحویلش دادم...دروغ چرا؟دلم براش یذره شده بود!
بماند که خیلی تغییر کرده بود،موهای بلندشو کوتاه کرده بود و سراشو رنگ سفید-صورتی زده بود...خوشگل شده بود،ولی یه چیزی ته نگاهش آزارم میداد...
🎼...چرا که نه!
رفتیم ته حیاط که چی بگم،باغ...
🎼خب...
🎤خب،راستش...