رمان 💖🖤مریکت🖤💖 پارت 3
٭ ساعت ۳:۳۸ دقیقه ی بامداد است و او در پنل مدیریت را باز میکند و وارد بخش ایجاد محتوا میشود و پارت میدهد ٭
هلووووو
ممنونم دوستان هم لایکا پر شد هم کامنت دادین
پارت جدید اوردم
برین ادامه
از زبان نویسنده گلتون ( # خود ــ شیفتگی ) :
کت مری رو ❤💋 کرد و ناگهان یه قطره اشک از گونه اش بر روی صورت ریخت . ( + علامت مری ـــ علامت کت )
ـــ امممم ببخشید پرنسس من بابت ❤💋 متاسفم کنترلم دست خودم نبود 😢😢 ( من : پس دست کی بود ؟ کت : تو کی هستی ؟؟ من : من نویسندم گلم حالا برو ادامه حرفاتون )
+ اشکال نداره کیتی 😊 حالا دنبالم بیا 😊
ـــ چی دنبالت بیام چرا ؟؟
+ نترس میخوام یه کلاه برات برش بدم 😊
ـــ امم یه کلاه 🤔 باشه 😊
٭ در اتاق مرینت ٭
+ خب حالا تکون نخور . خوبه ✂✂
ـــ پرنسس مراقب گوشم باش 😐
+ نترس حواسم هست 😊 اها خب تموم شد 😊 واییی چه جیگر شدی 😍😍
ـــ ممنونم پرنسس 😊
و بعد کت یه نگاه شبیه این 👈 به مرینت میکنه و مرینت رو ❤💋 میکنه و مرینت هم همراهیش میکنه ❤💋 ( عرررر مریکت 😍 )
+ کتی قول میدی همیشه پیشم باشی 😊
ـــ قول میدم پرنسس من ( ٭ نویسنده به دیار باقی میشتافد ٭ )
چیه 😐
چرا افتادی دنباله من 😐
حالا که اومدی یکم دیگه برو 😉
کرم ریزم دیگه 😀 اهم اهم
٭ از زبان نویسنده :
مرینت و کت قول دادن تا ابد باهم بمونن و زندگیشون رو باهم بسازن . بعد هرکدوم از سختیاشون و شادیاشون برا هم میگفتن که ....
تمام
ببخشید کمه اخه الان ساعت چهاره و من از ساعت دوازده بیدارم خوابم میاد برم بخوابم بعد از خوابیدنم دوباره پارت میدم لایک بدینااا
بابای