رمان 💖🖤مریکت🖤💖 پارت ۱ ( ویرایش شد )
سلام
ساعته یک شبه و من دارم رمان میدم 😐
نطرات پنج تا نشد ولی خب من اینجوریم دیگه 😎 سخت نمیگیرم 😎
خب این پارت ازمایشیه 😀
برو ادامه
ادامه مطلب
نظر دهیدلایک کنید
کرم ریزم خو چه کنم 😎😂
برین ادامه 😀
نظرات خودم حساب نی 😎
از زبان کت :
امروز یه گند بزرگ زدم 😞😞 لیدی باگ منو رد کرده فقط برای اینکه اون فرار کرد ... هق ... اخه چرا ... چرااا ... چراااااا ( این چرای اخری رو با داد گفت 😐 و یه نکته : ... ها نشانه گریه میباشد )
٭ فلش بک ٭
ولپینا و لیدی باگ دنبال اکوما بودن که کت اکوما رو فراری میده و اکوما محو میشه .
کت : اممم مای لیدی من خیلی متاسفم این گل برای شما 🌹
لیدی : من این گل مسخرت رو نمیخوام تو باعث شدی اکوما فرار کنه 😡😡 برو برو نمیخوام ببینمت گربه ی خیابونیه بدرد نخور 😡😡 ( میخوام برم محو شم 😐😑 لیدی ادبت کجا رفته با کت درست حرف بزن )
٭ پایان فلش بک ٭
از زبان عخشم ینی چیز کت نوار :
در حال گریه کردن بودم که مرینت رو دیدم که داشت ......
این پارت ازمایشی بود امیدوارم دوست داشته باشین😊🌹
اگه دوس داشتین بعدی ۴ نظر 😀
من برم بخوابم ساعت یکو پنجاه و چهار دقیقس 😅
بابای