تصویر هدر بخش پست‌ها

⭐ستاره میراکلس⭐

وبلاگی پر از عکس،کمیک،جک میراکلس،تعوری، داستان و..... وقت درخشش میراکلسه!

ماجراجویی عشق 💓 p14

| 🍫Helen🍫

عررررررررررررررررررررررررررررررررر 😭 پارت آخره 😭

p14

از زبان مرینت...

بعد از خروج از کافه توی تاکسی نشستم ، من تی ماموریت ها زیاد دیدم که جون آدرین توی خطر باشه اما این دفعه فرق داشت این دفعه من کشتمش💔 نمیتونم تصور کنم چه حالی داره... 

👤: پیاده شو😈

از ماشین پیاده شدم رفتم تو یه کوچه تاریک قراره بمیرم اما تنها چیزی که بهش فکر میکنم آدرینه💔

🔫: بوم بوم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

چشمام رو بستم اما چرا چیزی حس نمیکنم 

🐈: مرینت...💔😭

این صدای آدرین بود چشمام رو باز کردم اقای رابرت روی زمین افتاده بود آدرین اسلحه دستش بود اسلحه رو انداخت زمین و دوید سمتم نمی‌تونستم از جام تکون بخورم پرید تو بغلم 

🐈: مرینت خوبی؟😭💔

🐞: ا...😮

🐈: مرینت؟😮

🐞: معذرت میخوام مجبور بودم من واقعا دوست دارم 😭

🐈: می‌دونم می‌دونم😊💓

تا چند دقیقه همین جوری گریه کردیم 

🐈: یه سوالی میتونم بپرسم؟😊💓

🐞: چه سوالی؟😃💓

🐈: مرینت دوپن چنگ تا ابد پیشم می مونی؟💓😄

🐞: معلومه که آره💓

و تا ابد با خوبی و خوشی زندگی کردن...

🐞: خب دیگه داستان تموم شد برید بازی کنید😊

🌹: اهههه مامان خیلی خوب بود میشه دوباره بگی؟😃

🐈: بزار من تعریف کنم😃

🌹:آخجوننن😄

پایان 

پنجمین داستانیه که تموم شد😐 هنوز تو شکم 😐