ماجراجویی عشق 💓 p13
برید ادامه😈 یاح یاح *وی شورو میشود*
p13
از زبان مرینت...
توی تاکسی...
👤: خوب به حرفم گوش کن و حتی فکر نکن که بخوای کاری بکنی🔫
🐞: چی...😲
ماشین رو نگه داشت و در هارو قفل کرد و برگشت سمت من ب.. باورم نمیشه آقای رابرت چ..چطور ممکنه نکنه عملیات لو رفته
👤: از اون جایی که اسمتون بریدجت نیست پس مرینت صداتون میکنم درست میگم؟😏
🐞: چی میخوای😠
👤: الان شوهرتون آ..آ..ببخشید شوهر آیندتون تو یه کافه شیک و رمانتیک ، منتظره شماست که درخواست ازدواج بده😈
🐞: چی😳
🐞:خ..خب حالا چی میخوای 😐
👤: فقط یه نه و...
🐞: هرگز چرا باید این کارو بکنم 😤
👤: خانوم جوان به شما یاد ندادن که وسط حرف کسی نپرید؟
🐞: دو ساعت واسم داستان تعریف نکن😤
👤: اوه اوه خیلی خب ببین تو دوتا راه داری
👤:1- دل آدرین رو بشکنی و بعدش بیای و بکشمت😈
👤:2- آدرین رو جلوی چشم خودت بکشم😈
🐞: چی💔
یه گوشی از جیب کتش در آورد و گرفت سمت من تصویر آدرین بود که داشت با شمع روی میز ور میرفت و یه اسلحه جلوی دوربین که درست به سمت آدرین نشونه رفته بود💔
👤: خب کدوم ؟😈
🐞: لطفاً کاری بهش نداشته باش💔😭
👤: آخ دلم واسه آدم های عاشق میسوزه چون عشق خیلی مزخرفه و فقط به آدم آسیب میزنه😒
🐞: نظرتو واسم مهم نیست بگو باید چیکار کنم 😠
👤: بهش نه بگو و بیا سوار شو بریم و من بکشمت به همین سادگی 😈
🐞: باشه😢
👤: آفرین😈
باورم نمیشه میخوام این کارو بکنم ، میخوام بهترین روز آدرین رو جهنم کنم باورم نمیشه که میخوام دلشو بشکونم و حتی ترکش کنم تا ابد💔