ماجراجویی عشق 💓 p6
سلامممم اوه اوه چاقو هارو بیارید پایین😓 ببخشید دیر شد😅
از زبان مرینت...
ایییییی من و کله آناناسی تو یه اتاق؟! اوف رفتیم داخل اتاق
🐈:خب...😐
🐞: رو مبل میخوابی😐
دیدم رفت سمت تخت و خودشو پرت کرد رو تخت
🐈: من یکی رو مبل نمیخوابم😴
🐞: وا خجالت بکش من رو مبل بخوابم؟😠
🐈: خود دانی😏
رفتم تو کمد و نگاهی به لباس ها انداختم یه تاپ صورتی با یه شلوار خونگی (لباس خواب مرینت تو کارتون) از روی اجبار پوشیدم رفتم و روی مبل دراز کشیدم و بعد یه مدت خوابم برد 😴
از زبان آدرین...
نصف شب بود بلند شدم دیدم مرینت رو مبل خوابش برده رفتم یه پتو برداشتم و کشیدم روش تاحالا دقت نکردم این دختر چقدر خوشگله 😐 رفتم آشپز خونه یه لیوان آب ریختم و خوردم این طوری نمیشه رفتم کنار بلوبری بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت برگشتم پیش مبل و گفتم خوابیدم 😴
از زبان مرینت...
وای چقدر راحت خوابیدم صبر کن اممم من که😵 رفتم پذیرایی دیدم کله آناناسی رو مبل خوابیده شیطنتم گل کرده😐 رفتم آشپز خونه یه پارچ آب یخ برداشتم و رفتم پیشش اوپسی فکر کنم اشتباهی به جای گل به آدرین آب دادم😐😂 یهو مثل جن زده ها از خواب پرید نگاهی بهم انداخت و گفت
🐈: مگه مرز داری دختر😠
🐞: از شما یاد گرفتیم استاد 😂
وای دلم مردم از خنده تا چند ساعت واسم قیافه میومد خب دیگه باید بریم سازمان رفتیم دم در هتل
🐞: ببخشید بگید ماشینم رو بیارن😎
👤: ببخشید اما شما ماشینی تحویل ندادید😐
🐞: چی😵
(🐈:😂😂)
🐞: اما خودم دیشب دادم به پست شب😵
👤: ببخشید اینجا کار کن پست شب نداریم😐
🐞: چی😵
🐞: یا همین الان ماشینم رو بیارید و یا...😠
🐈: ببخشید خودمون حل میکنیم ممنون 😊
🐞: چی چیو حل میکنیم کارا جونم😭