🍲 رستوران عشق 💓 p20
پارت آخر هق...هق😂😭
p20
از زبان آدرین...
🐈: مرینت چرا 😢
از جام پاشدم دستامو محکم کوبیدم رو میز
🐈: چراااا😠
کل وسایل میز رو با یه حرکت انداختم زمین یه لحظه یاد خاطراتمون افتادم
نه مرینت همچین کاری نمیکنه من من اونو میشناسم
تصمیم گرفتم برم آرایشگاه تا بفهمم چی شده
سریع رفتم بیرون ماشین رو روشن کردم و با سرعت زیادی که دست خودم نبود راه افتادم
رسیدم جلوی آرایشگاه با اعصابانیت در رو بستم و وارد شدم(خجالت نمیکشی مری آرایشگاه زنانه) آدرینا رو دیدم که داره مو هاشو شونه میکنه
🐈: مرینت کجاس 😠
🐥: ا...اا.. تو اتاق بقلی 😕
رفتم جلوی اتاق دست گیره رو چرخوندم اما باز نشد خواستم برگردم امارت که یه صدای خفه ای گفت
🐞: آ..آدرین 😷
صدای مرینت بود یه لحظه شکه شدم😐 بلند داد زدم
🐈: م..مرینت😦
دستگیره رو چرخوندم و چرخوندم اما باز نشد رفتم پایین پیش آرایشگر
🐈:ک.کلید کلیداتون کجاس 😦
👤: برای چی ؟ 😕
🐈:کلید هارو بده سریع 😦
آرایشگر حول حولکی کلید هارو داد بدو بدو رفتم بالا جلو در بعد چند بار امتحان در باز شد وقتی در رو باز کردم بوی گاز به مشامم خورد چشمامو ریز کردم دیدم مرینت افتاده رو زمین
🐈: مرینت😦
🐞:آ.آ.😷
بلندش کردم و از اتاق رفتم بیرون و سریع گذاشتمش تو ماشین و بردمش بیمارستان و بعد چند دقیقه گفتن که خوبه رفتم پیشش
🐈: مرینت خوبی😦
🐞:آ..آ.آدرین 😭
یهو گریش گرفت پرید توی بغلم
🐞: میترسیدم از دستت بدم 😭
🐈: منم همین طور 😭
🐈: کی این کارو باهات کرد؟😠
با دستش اشکشو پاک کرد و گفت
🐞: لایلا اما قول بده کار احمقانهای نکنی اون فقط مشکل روانی داره 😦
🐈: اههه باشه خب... راستش راست میگی کسی مشکل روانی داره جاش تو تیمارستانه 😊(من : هوراااااا لایلا میره تیمارستان)
🐈: عروسی هم فکر کنم بمونه برای بعد 😐