تصویر هدر بخش پست‌ها

⭐ستاره میراکلس⭐

وبلاگی پر از عکس،کمیک،جک میراکلس،تعوری، داستان و..... وقت درخشش میراکلسه!

🍲 رستوران عشق 💓 p10

| 🍫Helen🍫

ببخشید دیر پارت میدم برید ادامه 👇

p10

از زبان آدرین.... 

وسایلمو جمع کردم و از دفترم اومدم بیرون در رو قفل کردم داشتم میرفتم که یه صدایی شنیدم یه نفر می‌گفت کمک اما صداش عجیب بود ( من: وای چقدر حرف میزنی برو بدبختو نجات بده 😭 🐈: کیو😕 ) 

دیویدم به سمت صدا دیدم مرینت افتاده رو زمین سریع گذاشتمش تو ماشین و راه افتادم از ترس دستام می لرزید چند تا چراغ قرمز رو رد کردم با سرعت 200تا مرفتم انگار برام مهم بود که چیزیش نشه

🐈: آخه چت شد یهو😭

  رسیدم بیمارستان از ماشین پیاده شدم و داد زدم 

🐈: کمک کنین یه مریض تو ماشینمه 😲😭 

مرینت رو بردن داخل یکی دو ساعتی منتظر موندم دکتر اومد 

🐈: آقای دکتر آقای دکتر م..مرینت حالش خوبه ؟ میتونم ببینمش ؟😩😦 

👤: بله حالشون خوبه ولی اگه یکم دیر تر می آوردینش ممکن بود اتفاق بدی بیوفته اما نگران نباشید😐 میتونید ببیننشون به هوش اومدن😐 

🐈: باشه 😐 

بدو بدو رفتم داخل اتاق مرینت به هوش بود ولی مثل گیج ها این ور و اون ور رو نگاه میکرد 

دکتر هم پشت سرم اومد داخل 

🐈: مرینت خوبی؟ 😦 

🐞: من..من کجام ؟😮 

🐈: تو بیمارستان 😐 

🐞: آخ چه بلایی سرم اومده؟😕 

👤: مسموم شدین 😑 

🐈: چیی اما فقط غذای رستوران رو خورده یعنی غذای رستوران مسمومش کرده؟😕😦 

👤: آقای اگرست من از مسمومیت غذایی حرف نمی‌زنم 😐 

🐞: چیی؟😕 

👤: احتمالا یکی قصد جون شما رو کرده راستی شماره خانوادتون رو میدین باید خبرشون کنیم 😐(من : وای دکتره هم مثل منگل ها نگاه می‌کنه😂 ) 

🐞🐈: چییییییییی؟؟😲 

🐈: کی این کارو کرده؟😕

🐞: امم خانوادم نمیتونن بیان😞 

🐈: چرااا؟😕 

🐞: اونا تو چینن😐 

🐈: آها😓 

👤: خانوم دوپن چنگ امروز مرخص میشین اما باید یکی پیشتون باشه...