🍲رستوران عشق 💓 p6
سلام بپر ادامه 👇
p6
در اتاق موز .....
🐈: خوب گوش کنید امروز خوب دقت کنید و گند نزنید بازرس قراره بیاد پس حواستون باشه
🐞🐢🐹:چشم
از اتاق رفتیم بیرون
من و آلیا رفتیم آشپزخونه آلیا هم رفت بخش خودش
رفتم بالا سر آشپزا داشتم نظارت میکردم که یه فکری به سرم زد رفتم پیش آلیا
🐞: آلیا آلیا یه فکری به سرم زده 😆
🐹:خدا به خیر کنه چه فکری😐
🐞:میخوام برم کلاس پیانو 🎹
🐹: وای مرینت فکر کردم چیز مهمیه 😑
🐞: خو مهمه دیگه چون کلاس پیانو درست بعد کاره 😐
🐹:نگو که میخوا 😑
🐞: آره میخوام ساعت کاریمو کمتر کنم 😃
🐹:آه باید مدیر اجازه بده بعد😑
🐞:خو میگیرم 😄
🐹: از اون بد اخلاق؟😕 عمرا اجازه بده 😑
🐞: انقدرا هم بد اخلاق نیست 😌
🐹:هی نکنه نکنه وایییی نکنه عاشق شدی 😲
🐞:نه نه معلومه که نه😅
رفتم دم در دفتر مدیر در زدم
🐈:بیا تو😐
🐞:امممم سلام میخواستم بگم میشه یکم زود تر پستم تموم شه 😓
🐈:هه اونوقت چرا 😕😏
🐞: خوببب به جاش آخر هفته جبران میکنم 😐
🐈:اممم باشه 😏
🐞:هااا ممنونم ممنون ممنون😆
از دفتر اومدم بیرون دیگه تقریباً وقت کلاس بود سریع حاضر شدم و یه تاکسی گرفتم و راه افتادم
در کلاس پیانو🎹 ...
رفتم و ثبت نام کردم
👤: میتونید از همین الا شروع کنید
🐞:ممنونم 😄
رفتم تو کلاس پشت پیانو نشستم و استاد اومد راهنماییم کنه اما اون اون .....
(یه آشناست )