رمان 💖🖤مریکت🖤💖 پارت 4
| ꧁☬𝕭𝖆𝖐𝖚𝖌𝖔☬꧂
هلو مای فرندز
خب با پارت جدید اومدم
از Felicia جان بابت پستر ممنونم
برین ادامه فردا با شعر هم برای رمانم میام
از زبان راوی :
اونا از شادیاشون و ناراحتیاشون برای هم می گفتن . داشتن با هم حرف میزدن که حلقه کت چشمک زد 🐾 ( چیه نکنه میخواستی یه شرور باشه نه اقا جون نه 😎 راستی علامت مری + علامت کت ـــ )
ــ خب پرنسس من باید برم بعدا میبینمت
+ باشه کتی فرداشب بیای ها 😊😄
ــ باشه عزیزم 😊 بای 👋
( فردای آن روز در مدرسه دوپان )
مرینت در حال رفتن به مدرسه بود که ادرین اومد و بهش گفت : ( علامت کت و ادرین یکیه )
ــ امم سلام مرینت 😊 ببخشید بابت شکستن دلت 💔 اون روز واقعا حالم بد بود 😞
+ نه ادرین اشکال نداره 😊 منم دیگه عاشق کس دیگه ایم 😁 ما میتونیم باهم دوست های خوبی باشیم 😀
٭ بوممممممممم ٭
ــ این دیگه چی بود 😯
+ ....
تمام
برا بعدی چهار لایک
بابای 👋👋